- - https://andisheh-nou.org -

نقدی بر مقاله “ما و بحران سوریه: جهانی تیره در چشم انداز” – بهار پیراسته

انتشار مقاله آقای صداقت در سایت وزین “اندیشه نو” که حاوی مسائل جالب و قابل تاملی است، مرا بر آن داشت تا مواردی را که به نظرم در مورد این مقاله نیاز به واکاوی دارد را با ایشان در میان بگذارم.  مقاله در ابتدا با نگاهی نه چندان خوشبینانه به جهان، تلاش دارد با ارائه آمار و داده های اقتصادی، شرایط جهان را از بسیاری جهات مشابه وضعیت در آستانه جنگ جهانی دوم و روی کار آمدن فاشیستها در آن دوران نشان دهد و بر اساس آن وضعیت فعلی سوریه و بن بست خونبار آن را توضیح دهد. نگاه و بررسی تحلیل آقای صداقت در ارتباط با اوضاع بحرانی اقتصادی جهان و عواقب احتمالی آن نیاز به بررسی جداگانه ای دارد که از حوصله این مقاله خارج است، البته نگارنده علاقمند است به صورت بسیار گذرا و مختصر در مورد مسائلی که در مورد جمهوری خلق چین مطرح گشته است، توضیحی داده شود. بخش عمده این مقاله در نظر دارد در مورد سوریه و وظیفه نیروهای مترقی در قبال این بحران جدی که جهان را در آستانه یک درگیری نظامی گسترده و احتمال درگیری مستقیم قدرتهای نظامی جهان و عواقب خطرناک آن برای بشریت قرارداده است، توضیحاتی را ارائه دهد.

برای آنکه بتوان تحلیل دقیقی از شرایط سوریه داشت لازم است نکات زیر در نظر گرفته شود:

  1. مسائلی را که در سوریه و سایر کشورهای عربی در سالهای اخیر شاهدیم را میباید در چهارچوب پروژه قرن جدید آمریکائی و طرح خاورمیانه بزرگ بررسی کرد. اهداف پروژه قرن جدید آمریكایی ، شکل‌دادن به یک قرن جدید (تحولات قرن جدید) ، بر اساس اصول و منافع آمریکایی ، همراه با به چالش كشیدن برخی نظام‌ها بر محور منافع ایالات متحده و ارزش‌های آن است. بر اساس این سند، برای حفظ موقعیت استراتژیک مطلوب آمریكا در سطح جهانی، ایالات متحده نیاز به برخورداری از توانایی نظامی برجسته در سطح جهانی هم در حال حاضر و هم در آینده دارد. در این سند ازکره شمالی، عراق ، ایران ، لیبی و سوریه به عنوان دشمنان آمریکا نامبرده شده است و تغییر رژیم در این کشورها در برنامه قرار دارد. پس از سرنگونی قذافی و گسترش جنگ نیابتی در سوریه کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا در مصاحبه ای در آپارتمانِ شخصی اش به روشنی سیاست آمریکا را در چهارچوب طرح خاورمیانه جدید توضیح داد. وی گفت: “آمریکا در حالِ گسترش دام برای روسیه و چین است و در این استراتژی، آخرین میخِ تابوت، ایران است، کشوری که هدفِ اصلی‌ اسراییل است. جنگ می‌تواند شروع شود. من به پنتاگون گفته بودم که هفت کشورِ خاورمیانه به‌ دلیل منابع طبیعی آنها باید مهار شوند. آخرینِ آنها ایران است. برای این استراتژی پنتاگون تقریباً خوب عمل کرده و فقط ایران مانده است. ایران می‌تواند شرایط را به نفعِ ما رقم بزند. ‌نیرو‌های جوانِ ما آمادگی چنین جنگی را دارند و ما می‌توانیم از عهدهٔ آن بر بیاییم. اگر نفت را مهار کنیم، کشور‌ها را مهار کرده‌ایم؛ و وقتی‌ غذا را مهار کنیم، ملت‌ها را مهار کرده ایم.”  البته این توضیح اینجا ضروری است داده شود که بر اساس پیمان برجام و نیز تحولاتی که در خاورمیانه در چند سال اخیر صورت گرفته است تغییراتی در این سیاست نیزطبیعتا ضرور بوده است منتها هسته اصلی آن که محاصره روسیه و چین میباشد نه تنها تغییری نکرده است بلکه تشدید شده است. تغییر جغرافیای منطقه احتمالا تبدیل عراق و سوریه و لیبی به چند کشور هم چنان در برنامه های آمریکاست.  به نظر نگارنده در صورتیکه روایط اقتصادی و سیاسی ایران با آمریکا و سایر کشورهای اروپائی بهبود یابد که بسیارمحتمل است، ما شاهد تغییراتی در صفبندیهای کشورهای منطقه خواهیم بود. روسیه سعی وافری در گسترش حضور خود در منطقه دارد و اگر نتواند ایران را به عنوان شریکی قابل اعتماد و طولانی ببیند با سایر کشورهای قدرتمند منطقه سعی خواهد کرد عهد دوستی ببندد.
  2. آغاز و گسترش بحران سوریه نه بر اساس اختلافات مذهبی و قومی بلکه دلیل عمدهٔ آغاز حرکت‌های اعتراضی در سوریه اجرای سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی و هم‌چنین سیاست‌‌های غیردموکراتیک رژیم اسد بوده است. بخش مهم نارضایتی عمومی، که فضای مناسبی را برای تحریکات ارتجاعی به‌وجود ‌آورد، ناشی از برنامه‌های اقتصادی و سیاسی نئولیبرالی دولت سوریه بود که طی سال‌های گذشته زیر پرچم «اقتصاد بازار اجتماعی» به‌اجرا در آمد و به قطبی شدن هرچه بیشتر جامعه، فقر فزایندهٔ زحمتکشان و فشار شدید بر تولید و تولیدکنندگان انجامید. این سیاست هم‌چنین به شکل‌گیری خیل وسیعی از فراموش‌شدگان، که معمولاً به‌دلیل شرایط دشوار اجتماعی و زندگی خود پذیرای تحریکات نیروهای ارتجاعی هستند، منتهی گردید. این واقعیت در شهرها و مناطق بسیاری مشاهده گردید. ناگفته نماند که سابقه درگیریهای مذهبی، قومی در سوریه وجود داشته است و نمونه مشخص آن سرکوب اخوان حماء در سال 1982 بود. بطور مشخص فعالیتهای اخوان المسلمین پس از قدرتگیری آنها در مصر و نیز حمایتهای مالی وسیع قطر از این گروه در سوریه، باعث گسترش فعالیت این گروه بر بستر نارضایتی وسیع توده ها گشت.
  3. دخالت آشکار سپاه پاسداران و فرستادن نیروهای مشاور رژیم ولایت فقیه به سوریه جهت آموزش نیروهای امنیتی، و پلیس سوریه برای سرکوب جنبش مسالمت آمیز، شرایطی را ایجاد کرد که امپریالیسم و نیروهای ارتجاعی عرب و ترکیه و اسرائیل به راحتی ازآن استفاده کردند و جنگ وسیع بین المللی را بر بستر آن نارضایتی سازمان دادند.
  4. علیرغم آنکه قلمرو جنگ در سوریه به مرزهای آن کشور محدود میشود، از آنجا که اکثر نیروهای اسلامی “جهادی” از خارج از مرزهای سوریه (به طور عمده از طریق ترکیه) به این کشور آمده اند و از طرف دیگر، حضور نیروهای نظامی سایر کشورها چه به شکل نیروی هوایی، ناوگانهای دریائی و یا تحت عنوان نیروهای ویژه جهت آموزش گروههای مسلح اپوزیسیون “معتدل” دراین کشور، جنگ در آن کشور را نه یک جنگ داخلی، بلکه به جنگی تمام عیار جهانی تبدیل کرده است. از آن جهت از آن نباید به عنوان یک مسئله داخلی نام برد.
  5. در جریان حمله شیمیائی که به الغوطه در حوالی دمشق صورت گرفت (2013)، ناتو و ایالات متحده آماده آغاز حمله به سوریه برای سرنگونی اسد بودند که با عکس العمل به موقع روسیه و عقد قراردادی در سطح شورای امنیت برای خلع سلاح شیمیائی سوریه روبرو شدند و عملا اجرای طرحشان با توجه به مخالفتهای وسیع مردمی امکان پذیر نگشت. روسیه نقش مثبتی را با ارائه سندهای مشخص به شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر دست نداشتن دولت سوریه در حمله شیمیایی به الغوطه بازی کرد.
  6. علیرغم آن که به نظر می آید کشورها و نیروها ئی که خواهان سرنگونی اسد میباشند در یک صف قرار دارند ولی هر کدام از آن کشورها منافع خاص خود را دنبال میکنند. قطر بدنبال منافع اقتصادی در پی امکان اجرای طرح انتقال گاز از طریق سوریه به ترکیه و سایر کشورهای اروپائی است. ترکیه و امپریالیستهای اروپائی برای تحت فشار قرار دادن روسیه سرنگونی اسد را بسیار مهم میدانند. ترکیه هم چنین از خرید نفت بسیار ارزان از داعش سود هنگفتی میبرد. سرکوب کردهای پ ک ک و نیز روژاوا از دیگر برنامه های دولت اردوغان است. منافع هنگفت خانواده اردوغان از تجارت نفت و سایر تعملات غیر قانونی با داعش از دیگر انگیزه های دولت ترکیه برای حمایت از نیروهای جهادی بر ضد دولت قانونی اسد میباشد. عربستان خواهان گسترش حوزه نفوذ خود در منطقه است. بخصوص با توجه به امکان ایجاد شده برای گسترش روابط ایران با کشورهای غربی به واسطه پیمان برجام، عربستان گسترش حوزه نفوذ خود را به عنوان مسئله ای حیاتی برای آینده خود قلمداد میکند. اسرائیل نیز در این راه به عربستان کمک میکند. آمریکا از سال 2001 در همان چهارچوب طرح خاورمیانه بزرگ در جهت سرنگونی اسد فعالیت کرده است. فرانسه برای گسترش حوزه نفوذ خود در خاورمیانه از طرفی و فروش جنگ افزارهای نظامی به کشورهای منطقه از طرف دیگر نقش فعال نظامی خود را در منطقه از لیبی تا مالی و سودان و سوریه گسترده داشته است. حضور فعال انگلیس در جنگهای منطقه از افغانستان و عراق تا لیبی و سوریه به عنوان متحد آمریکا نیز در چهارچوب سیاستهای توسعه گرانه صورت میگیرد. در آن طرف نیز نباید به راحتی کشورهائی که از اسد حمایت میکنند را در یک جبهه بندی قرار داد. روسیه طبیعتا نگرانیهای خود را در ارتباط با گسترش فعالیتهای نیروهای جهادی از ترکمنهائی که توسط ترکیه حمایت میشوند تا چچنی ها و تاجیکها وسایر ملیتها، به داخل روسیه دارد. روابط نزدیک و دوستانه تاریخی روسیه و سوریه را نیز باید یکی دیگر از دلایل حمایت از رژیم سوریه توسط روسیه دانست. روسیه روابط اقتصادی وسیعی خصوصا در حوزه نفت و گاز سوریه داشت.  در سال 2009 میزان سرمایه گذاری روسیه در سوریه از مرز 20 میلیارد دلار گذشت.  روابط دو کشور در حوزه نظامی نیز بسیار گسترده بود.  فروش جنگنده های میگ 31، استقرار سیستم های دفاع موشکی اس اس 26 یا اسکندر در سوریه، انتقال ناوگان دریای سیاه سوریه در مدیترانه و تقویت توان دفاعی سوریه با سلاح های جدید و مدرن، بخشش 70 درصد از بدهی های خارجی سوریه با هدف بازگرداندن توان مالی و اقتصادی سوریه برای خرید تجهیزات دفاعی روسیه، ارسال محموله موشک های اسکندر از طریق ناو لجستیکی روسیه مستقر در بندر طرطوس پس از درخواست ترکیه از ناتو برای استقرار سامانه موشکی پاتریوت در خاک ترکیه و تجهیز پایگاه طرطوس به عنوان تنها پایگاه نظامی روسیه در خاورمیانه از مهمترین محورهای همکاری نزدیک و راهبردی روسیه با سوریه طی دو دهه گذشته به شمار میرود. عبور از بحران اقتصادی، امکان لغو تحریم اقتصادی روسیه توسط برخی از کشورهای اروپائی و مهمتر از همه نشان دادن توانمندیهای نظامی روسیه به دیگر کشورها خصوصا اعضای ناتو از دیگر عوامل شرکت روسیه در این جنگ دانست.  در مقابل حمایت ایران از سوریه و حضور سپاه قدس را میباید در چهارچوب دیدگاههای سیاسی و نظامی رژیم ولایت فقیه در گسترش “اسلام سیاسی” و صدور انقلاب به کشورهای عربی و حفظ ارتباط با “حزب الله لبنان” دانست. در عرصه داخلی هیئت حاکمه رژیم ولایت فقیه در یک بحران بیسابقه ای بسر میبرد. از یک طرف خواهان گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با غرب است و تمام برنامه ریزیهای اقتصادی و تغییر قوانین نحوه سرمایه گذاری خارجی و نیز قانون کار نشان از این خواست هیئت حاکمه دارد و از طرف دیگر درگیر بحران چگونگی “نمایش های ضد آمریکائی” برای مصرف داخلی و نیز حفظ حمایت خارجی نیروهائی که رژیم ولایت فقیه را “رهبر” مبارزات “اسلامی بر علیه استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل” میدانند، میباشد. حدت بحران این دوگانگی زمانی بیشتر آشکار میشود که ببینیم جناحهائی از الیت حاکمه در جمهوری اسلامی خواهان دست برداشتن از حمایت از اسد و تغییرات اساسی و سریع در سیاستهای خارجی در چهارجوب نزدیکی بیشتر به غرب میباشند.
  7. عملیات هوائی روسیه در شرایطی آغاز شد که احتمال سرنگونی دولت اسد و تسخیر دمشق توسط داعش و دیگر گروههای جهادی از هر زمانی در سالهای اخیر بیشتر بود. شکستهای پی در پی ارتش سوریه از طرفی و موج وسیع مهاجرت مردم از سوریه به لبنان و اروپا از طریق ترکیه، و از طرفی دیگر فعالیتهای ایالات متحده با کمک ترکیه در اعلام منطقه پرواز ممنوع در قسمتهائی از کشور، وضعیت بسیار دشواری را برای مردم سوریه رقم زده بود. در آن شرایط هر آن احتمال وارد شدن نیروهای زمینی ترکیه و ناتو به سوریه و پیشروی بیشتر داعش به سمت پایتخت داده میشد. در این مقطع عملیات هوایی روسیه به درخواست دولت قانونی اسد بر اساس قرارداد بین دو کشور آغاز شد. جمهوری خلق چین نیز در پی اجرای نقشه راه ابریشم و توسعه افتصادی در این منطقه میباشد و به همین دلیل خواهان ایجاد ثبات در منطقه و نیز تقویت دولت اسد میباشد.
  8. پس از آغاز عملیات هوائی روسیه، علیرغم افزایش خطر گسترش جنگ در سطح وسیع، خصوصا احتمال درگیری بین کشورهای ناتو و روسیه پس از تحت هدف قرار گرفتن جنگنده روسی توسط ترکیه، شواهد موجود حکایت از تضعیف جدی داعش و سایر گروههای جهادی و تحکیم موقعیت دولت سوریه دارد. تصویب طرح صلح سوریه توسط سازمان ملل، تصویب قطعنامه قطع منابع مالی داعش و کنفرانسهای صلح سوریه در وین و نیویورک و تغییر موضع برخی از کشورهای ناتو در مورد “رفتن” اسد به عنوان پیشنیاز هر حرکت مشترکی علیه داعش نمونه هائی از ایجاد شرایط جدید میباشد. اخبار اخیر مبنی بر توافق دولت اسد با داعش و النصره از طریق سازمان ملل مبنی بر اجازه خروج بیش از 5000 نفر از نیروهای این دو گروه تروریستی بعد از تحویل سلاحهای نیمه سنگین و سنگینشان به الرقه و ریف حلب در مجاورت مرز ترکیه نیزحاکی از پیشرفت نیروهای اسد دارد.

بر اساس مواردی که در بالا مطرح شد، به نظر نگارنده دیدگاه آقای صداقت علیرغم نکته ظریفی را که در مورد روسیه به درستی مطرح میکند (“با همه‌ی این‌ها باید به یک نکته‌ی کلیدی توجه و بر آن تأکید کرد در پهنه‌ی سیاست، روسیه با دنبال کردن سیاست‌های ضدهژمونیک شاید در مقاطعی بتواند نقش مترقی ایفا کند. اما این مخالفت با هژمونی مخالفتی تناقض‌آمیز، نامستمر و صرفاً با هدف دنبال کردن منافع ژئوپلتیک مشخص این کشور است و در هر مقطعی می‌تواند با دیگر رقبای ژئوپلتیک منطقه‌ای و جهانی سازش کرده و اهداف دیگری را دنبال کند.”)، با واقعیت تطبیق کامل ندارد، خصوصا زمانیکه میگوید: ” اما این چیزی فراتر از ناسیونالیسم صرف است، نوعی توسعه‌طلبی در سطح جهانی نیز به شمار می‌رود که نخستین مورد آن را در بحران اوکراین و جدایی کریمه و مورد اخیر آن را در سوریه‌ی امروز می‌بینیم.”  آقای صداقت بدون دادن توضیح دقیق در مورد مسئله اوکرائین که درخور بررسی دقیقتری میباشد در واقع جدائی کریمه را ناشی از توسعه طلبی روسیه میدانند.  برای درک دقیقتر از اوضاع اوکرائین به کمی عقبتر بر میگردم به سال 2008 که در پراگ طرح اتحادیه “اتحاد و همکاری” اروپا ریخته شد.  قرار بود روابط سیاسی و اقتصادی کشورهای عضو بدون انتظار الحاق کشورهای شرق اروپا تنظیم شود. دلیل این اتحادیه مشکلاتی بود که برای اروپا پس از پیوستن 8 کشور اروپای شرقی (لهستان، مجارستان، چک، استونی، لیتونی، لیتوانی، اسلوواکی و اسلوونی) پیش آمده بود.  هدف این اتحادیه  کشاندن شش کشورگرجستان، قزاقزستان، ارمنستان، آذربایجان، مولداوی و اوکراین به فضای ژئواستراتژی اتحادیه اروپا و گرفتن بلیط ورود به ناتو بود. پیش نیاز ورود این کشورها به این اتحادیه اجرای تغییرات وسیع در نهادهای دولتی، مقررات زدائی، پذیرش طرح صندوق بین المللی و بانک جهانی در بلند مدت بود. این طرح در آوریل 2008 تحت فشار سوئد و لهستان با چراغ سبز آمریکا به تصویب اتحادیه اروپا رسید. ویکتور یانوکوویچ پس از نشست با سران اتحادیه اروپا در 21 نوامبر 2013 در ویلنیوس شرایط طرح اتحادیه اروپا را نپذیرفت و در عوض پیشنهاد “اتحاد گمرکی” روسیه و دریافت 15 میلیارد دلار وام با نرخ پائین از روسیه را پذیرفت. این گناه نابخشودنی یانوکوویچ  بود و میبایست تاوانش را میپرداخت.  اتحادیه اروپا با شراکت ایالات متحده نتوانسته بود در مقابل طرح “اوروآسیا” پوتین که  توانسته بود در سال 2013 کشورهای قزاقزستان،بلاروس و ارمنستان را به این پیمان جلب کند و نیز با اوکرائین به توافق برسد، به موفقیتی برسد و این برای اجرای نقشه استراتژیک ناتو برای محاصره روسیه شکستی سخت و خطرناک بود.  خصوصا اینکه انتخابات ریاست جمهوری گرجستان در اکتبر همان سال با پیروزی گیورگی مارگولاشویلی که خواهان اجرای سیاست کاهش تنش با روسیه بود، میتوانست عملا طرح اتحادیه “اتحاد و همکاری” اروپا را با همکاری این کشورها به شکست کامل برساند. به این جهت بود که پروژه کودتا علیه یانوکوویچ رقم خورد.  این مقاله قصد ندارد به روند حوادثی که منجر به پیروزی کودتا در اوکرائین با همکاری نئونازیها و  فاشیستها و حمایت ناتو صورت گرفت بپردازد، منتها دلیل حوادثی که منجر به کودتا و سپس جدائی کریمه و عکس العمل روسیه شد نه به علت توسعه طلبی روسیه که آقای صداقت به آن اشاره کرده اند بلکه توسعه ناتو و رسیدن چکمه های سربازان ناتو به دروازه های روسیه بود و خطری که روسیه را تهدید میکرد.  در خواست لیتوانی به حضور ناتو و استقرار سپرهای ضد موشکی در خاکش تحت این بهانه که کشورش از برد “موشکهای ایران” در امان باشد!! و نیز درخواست جمهوری چک و لهستان برای پیوستن به ناتو به دلیل ترس از روسیه، و مالا برنامه هائی که منجر به کودتا در اوکرائین شد باعث این تصمیم روسیه گشت. البته با توجه به درصد روسی تباران کریمه و نیز نتیجه رفراندم جدائی از اوکرائین، حمایت روسیه از درخواست مردم کریمه با توجه به پیشینه تاریخی آن، پاسخ مثبت به درخواست آنان بود و نه توسعه طلبی روسیه. در این جا تاکید دوباره این نکته ضروری است که این برخورهای روسیه نه بر اساس خصلت انترناسیونالیستی و احساس همدردی با مردم اوکرائین و یا سوریه است بلکه صرفا بر اساس منافع ژتوپلتیک روسیه و احساس خطری که نسبت به موجودیت و آینده خود دارد، دانست.  نباید این کمکها را از نوع کمکهای اتحاد شوروی به جنبشهای رهائیبخش و کشورهای در حال توسعه و یا کمک بی شائبه و انساندوستانه کوبا نسبت به آنگولا، آفریقای جنوبی و یا سایر کشورها ارزیابی نمود.

به هم تنیدگی مولفه های مختلفی که در مورد سوریه، اوکرائین و بطور کلی مسائل جهان عمل میکنند، به پیچیدگی و دشواری تحلیل آنها می افزاید.  از آن جهت است که باید در فضای دوستانه و بدور از جنجال به تبادل بحث و بررسی نقاط قوت و ضعف تحلیلهای موجود در این رابطه پرداخت و در واقع مکمل هم بود.  نگاه من هم نسبت به وظیفه نیورهای مترقی در قبال این موارد از این اصل پیروی میکند و خوشحال خواهم شد که به نقد و بررسی گذاشته شود.  به نظر من نمیتوان توقع داشت نیروهای مترقی در سوریه در شرایطی که نیروهای داعش در یک قدمی دروازه های دمشق بودند و حمام خونی که در خیابانهای دمشق در انتظار مردم بود، با درخواست دولت اسد از روسیه در کمک به ارتش سوریه برای قلع و قمع نیروهای تروریست جهادی مخالفت کنند. همینطور در مورد مردم کریمه و شرق اوکرائین زمانیکه از نیروهای روسیه تقاضای کمک میکنند، نباید تعجب کرد. هنوز آتش زدن حدود 100 کارگر اوکرائینی در محل اتحادیه خود در اودسا که مشغول برگزاری بزرگداشت روز اول ماه مه بودند را بیاد داریم. در مورد نیروهای مترقی روسیه نیز که چکمه های سربازان ناتو را در یک قدمی مرزهای خود و نحوه اجرای گسترش طرح ناتو را برای محاصره کشورشان و نیز تلاشهای ناتو برای تجزیه روسیه میبینند، نمیتوان انتظار داشت، از شرکت فعال روسیه در اوکرائین و یا سوریه خوشحال نباشند و یا بر ضد دولت در قبال سیاست شرکت در جنگ سوریه، موضع گیری کنند. منتها وظیفه نیروهای مترقی و مردمی در کشورهای ناتو این است که با سیاستهای تجاوزگرانه دولتهای خود در جهان مقابله و خواهان برچیده شدن پایگاههای ناتو باشند، که هزینه های این سیاستها باعث فشار بیشتر بر گرده زحمتکشان این کشورها و قطع و کاهش خدمات دولتی شده است. وظیفه نیروهای مترقی مردم میهنمان نیز این است که با مخالفت صریح با حضور سپاه قدس مانع از گسترش جنگ به میهن ما شوند. میهن ما در شرایط فعلی که مردم ما از شرایط دهشتناک اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به علت سیاستهای خانمان برا نداز رژیم ولایت فقیه در چهارچوب اجرای دستورهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی رنج میبرند، نیاز به گسترش تنش و شرکت در جنگ دیگری ندارد.

درمورد جمهوری خلق چین باید گفت، تصوّر اینکه اصلاحات دهه‌های اخیر چین نشانِ گردش و گرایش آن به سمت سرمایه‌داری، آن هم از نوع نئولیبرالی است، دارای نقص‌هایی جدّی و اساسی است. اگر این گونه است، پس چرا دولت چین دست‌اندرکار افزایش سرسام‌آور سرمایه‌گذاری در زمینه‌های بهداشت و درمان، مسکن، بازنشستگی و مزایای استخدامی است.  چگونه است که دستمزدها از طریق سهمی از بازده اقتصادی افزایش یافته است. (افزایش دستمزدها در توزیع اولیه) چگونه است که برای بهبود وضعیت سالمندان و افراد معلول جسمی نظام مراقب جامع جدید ایجاد میگردد. در کدام کشوری که سیاست نئولیبرالی را پیش میبرد شما شاهد این گونه تغییرات هستید؟

 

بهار پیراسته

اندیشه نو