- - https://andisheh-nou.org -

علیرضا رجایی: «محاصره بودگی» جنبش دانشجویی

ولی ارتجاع نیز هرچقدر که نهادهای مصنوعی به دانشگاه تزریق کند و هر چقدر که بر نیروهای نگهبان خویش در دانشگاه بیفراید و هر چقدر که تلاش کند دانشگاه را از قواره‌ی واقعیش فروافکند، باز هم نخواهد توانست عنصر اصلی جنبش دانشجویی را از آن سلب کند. عنصر اصلی جنبش دانشجویی یعنی سیاست رادیکال و این دیالکتیکی است که پیوسته از دل ارتجاع برخواهدخاست.

زندگی سیاسی در ایران مانند هر جای دیگری ابعاد پیچیده و چند لایه‌ای دارد و هرگونه نقدِ نظریِ آن لاجرم سویه‌ای مبارزاتی نیز پیدا می‌کند و این که گفته شده‌است تاکنون «به شیوه‌های مختلفی جهان را تفسیر کرده‌اند اما مساله بر سر تغییر جهان است» نیز به معنای بر زمین گذاشتن تلاش نظری نیست بلکه برعکس، نقد نظری بخشی اساسی از اقدام برای تغییر جهان است.

اما تغییر جهان نیاز به چشم‌اندازی اخلاقی دارد که توضیح دهد چرا جهان کنونی پرنقیصه است و‌ چرا جهان آینده امکاناً جهان بهتری خواهد بود. بنابراین نقد اخلاقی بخش لاینفکی از نقد نظری است.

اما با هذیان‌گویی و پریشان‌احوالی قرار نیست هیچ جهان بهتری برپا شود و نقد نظری نسبتی با تفنّن و فراغ‌بال و بی‌دردی ندارد. در سیاست ایران خطوط متقاطعِ وسیعی به چشم می‌خورد که فاقد مابه‌ازاهای نهادیِ متناسب با خود هستند؛ این است که کلیّت فضای سیاسیِ ایران مجموعه‌ای از جنبش‌های پراکنده و ازهم‌گسسته است و تا زمانی که قدرت سرکوب در نظم سیاسی تا بدین حد نیرومند باشد که مانع از تکوینِ تشکل‌های متنوعِ صنفی، سیاسی و مدنی شود، این فضای جنبشی ادامه خواهد داشت.

بنابراین ما شاهد دو سطح از سرکوب بوده‌ایم. سرکوب تشکل‌هایی از هر نوع و سرکوب جنبش‌ها. این حاصل موازنه‌ی قوای طبیعی جامعه ایران نیست بلکه بیان نوعی از بی‌دولتی است که رژیم قدرتِ جانشین آن، استراتژی‌های بقای خود را طراحی می‌کند اما امکان‌ و صلاحیت ساماندهی عقلانی و اخلاقی خود و جامعه را از کف داده‌است.

این، وضعی پیچیده و نه چندان نادر است که بن‌بستِ دگرگونی و تحول را دامنه‌دار و بلند مدت می‌کند. در چنین چارچوبی از زندگی سیاسی، جنبش دانشجویی اهمیت مشخصی خواهد داشت زیرا اولاً از ابزارهای نقد نظری بیش از دیگران برخوردار است ثانیاً امکان سر زدن به تمامی جنبش‌های دیگر -از کارگران تا طبقه متوسط، از جوانان تا زنان- را برخوردار است و ثالثاً می‌تواند دامنه‌ی نفوذ خود را تا احزاب رسمی و غیررسمی گسترش دهد و طراحی‌های دگرگونه‌ای از تئوری تشکیلات، نظم جایگزین و در یک کلام زندگی سیاسی ارائه دهد.

بدین اعتبار جنبش دانشجویی قادر است تئوری و نقد نظری را تا اندازه‌ای به نیروی مادی تبدیل کند.

پتانسیل جنبش دانشجویی تاریخاً به اثبات رسیده است و واقعه‌ی سیاسی مهمّی نیز در ایران نبوده‌است که یک سر آن جنبش دانشجویی نبوده و در مرحله‌ای از مراحل آن در معرض سرکوب قرار نگرفته باشد. اکنون دانشگاه به معنای واقعی در محاصره است و از این «محاصره بودگی» می‌توان نتایج تحلیلی روشنی، هم از نظم سیاسی و هم از اَشکالِ مقاومتِ سیاسی و ضدِ نظم در ایران به دست آورد.

سیاست بوروکراتیک نیز علی‌رغم قلم‌فرسایی درباره‌ی جنبش دانشجویی، از آنجا که در زمره‌ی بازتولیدکنندگان نهاییِ نظم موجود است، با عقیم‌سازیِ جنبش دانشجویی، تلاش دارد ویژگی اصلیِ این جنبش را که سیاست رادیکال است، از آن سلب ‌کند و عملاً به بخشی از کارگزارانِ پروژه‌ی حصارکشی به دور دانشگاه تبدیل شده‌است.

جنبش دانشجویی هر چقدر هم که توان داشته باشد اما باز هم نمی‌تواند به تنهایی بار تاریخ ایران را بر دوش بکشد. به همین‌ یک دلیل روشن، این جنبش باید هشیاری خود را حفظ کند زیرا «هنوز بسیاری هستند که خطر نبرد را نمی‌پذیرند» و تنها برای وقتی که «باید سنگر به پا کرد و‌جنگید» به جنبش نیاز دارند.

ولی ارتجاع نیز هرچقدر که نهادهای مصنوعی به دانشگاه تزریق کند و هر چقدر که بر نیروهای نگهبان خویش در دانشگاه بیفراید و هر چقدر که تلاش کند دانشگاه را از قواره‌ی واقعیش فروافکند، باز هم نخواهد توانست عنصر اصلی جنبش دانشجویی را از آن سلب کند. عنصر اصلی جنبش دانشجویی یعنی سیاست رادیکال و این دیالکتیکی است که پیوسته از دل ارتجاع برخواهدخاست.

ایران فردا