- - https://andisheh-nou.org -

روایت تلخ زندگی کارگرانی که در عسلویه از سختی کار و بي پولي به اعتياد پناه می برند

تمام كارگراني كه در عسلويه مشغول به كار هستند از سر نياز مالي آمده‌اند و كار مي كنند. اگر كسي حتي به وضعيت غذا اعتراض كند، با او برخورد فيزيكي مي‌كنند. اعتصاب‌ها بيشتر به‌دليل وضعيت حقوق و غذايي است كه اينجا به كارگران مي دهند. به محض اينكه كسي بخواهد به اين وضعيت اعتراض كند، او را اخراج مي كنند.

 

قانون-تازه داماد بود. 6سال پيش تازه عروسش را كه تمام دلبستگی اش به زندگي بود، گذاشت و رفت. وقتی می رفت به چشم های گریان فاطمه نگاه کرد و گفت: «روزهای سخت زندگی تمام می شود». در سیاهی شب، لب هایش خندید و در خانه را بست. رفت تا بعد از دو سال كار سخت، سرمایه‌ای براي زندگي دونفري شان دست و پا كند و برگردد؛ پول پیش چاردیواری اجاره ای كوچكی که در آن زندگی کنند. حالا 6 سال از آن شب می گذرد و مسعود هنوز برنگشته است. نه پس اندازی جمع کرده، نه انگیزه ای برای کار دارد. وقتی قرار شد با فاطمه ازدواج کند به خودش قول داد روزهای سخت کار را به جان بخرد تا روزهای خوب از راه برسند اما نه تحصیلات بالایی داشت و نه در کاری ماهر بود. این شد که به پیشنهاد یکی از دوستانش برای کارگری در عسلویه اقدام کرد. خیلی زود پیشنهادش را پذیرفتند و بعد از ازدواج، راهی شد. 20 روز عسلویه بود و 15 روز تهران. ماه‌های اول،مدام به‌خانه می آمد و حقوقش به راه بود. اما 6 ماه که گذشت، دیگر از حقوق بموقع خبری نشد. فاطمه، تغییر رفتار مسعود را دیده بود و اوایل به روی خودش نمی آورد تا اینکه کلافه شد و به دعواهای هر روزه‌شان کشیده شد. هر بار که به تهران می آمد، بوی مواد و تریاک لباس‌هایش فضای خانه را پرمي‌كرد. سهمش از تریاک روزانه را داخل جیبش می گذاشت و می‌رفت بالای پشت بام و شروع می کرد به مصرف. جرو بحثش با فاطمه که شدید می شد، دل توی دلش نبود که دوباره برگردد عسلویه. این روایتي از زندگی کارگران ساده ای است که سال هاست در عسلویه کار می‌کنند و بی آنکه حقوقی بگیرند به کارشان ادامه می‌دهند. بسیاری از آن‌ها درگیر اعتیاد شده اند و نه می توانند به خانه برگردند و نه کار سخت و بی‌حقوق را ادامه بدهند. آلودگی هوای مناطق نفتی، گرمی هوا، سختی کار، نداشتن غذا و محل خواب مناسب و بیماری هایی که به علت کار کردن در آن فضا سراغ‌شان می آید، دست به دست می دهند تا به اعتیاد روي بیاورند یا گاهی برای فرار از زندگی، دست به خودکشی بزنند. آنجا که دور از خانواده نمی توانند برای درمان بیماری بچه‌های‌شان پولی بفرستند، برخوردهای غیرانسانی کارفرما را نمی توانند تحمل کنند و دست به اعتراض می زنند که در آخر بسیاری از آن‌ها را اخراج می‌کنند. آذر سال گذشته 500 نفر از کارگران سایت 3 پتروشیمی بوشهر را تنها به جرم اعتراض صنفی برای دریافت حقوقی که 6 ماه به تاخیر افتاده بود، اخراج کردند و این در حالی است که هر دوماه یک‌بار اعتراض های کارگران پارس جنوبی برای دریافت حقوق های عقب افتاده شان خبرساز می شود. اعتراض هایی که شروع آن می تواند به علت بدحالی نوزاد یکی از کارگران و نداشتن پول معالجه و خطر مرگ باشد.

بعد از تجمع برای دریافت حقوق، اخراج‌مان می‌کنند

حسین 32 ساله، کارگر ساده‌اي است و به صورت پیمانی با شرکت هایی که آنجا مشغول به کار هستند، کار می کند.او می گوید:« ما اینجا دو مدل کارگر داریم؛ یکی کارگران بیسیک و دیگری کارگرانی که در بخش های پیمانکاری کار می کنند. وضعیت کارگران بیسیک بهتر است چون تحصیلات‌شان لیسانس است یا آشنا داشته اند. اما کارگرانی که در پروژه ها هستند، وضعیت زندگی‌شان از لحاظ غذا، اسكان و پرداخت حقوق درسطح بسيار پاييني است. در عسلويه هر چند وقت يك‌بار در يكي از فازهای نفتی، كارگران براي دريافت حقوق عقب افتاده شان بايد به صورت دسته جمعي مقابل اتاق پيمانكار تجمع كنند و اين باعث مي شود كه در همان تجمع‌ها عده زيادي از كار اخراج شوند و يا اينكه ديگر هیچ وقت نتوانند به حق و حقوق‌شان برسند». حقوق كارگران بخش بيسيك، ماهي يك ميليون و ششصد تا دو ميليون تومان و حقوق كارگران پیمانی، ماهي يك ميليون تومان است. حقوقي كه شايد تا 6 ماه نيز به تاخير بيفتد. محمد، يكي از كارگراني كه در بخش كارگري پتروشيمي ماهشهر مشغول به كار است، درباره شرايط كاري آنجا مي گويد:« اينجا چيزي به نام سختي كار وجود ندارد و براي آن اضافه حقوق نمي دهند. اما هر كسي كه سابقه كار بيشتري در عسلويه داشته باشد، مقداري به حقوقش اضافه مي شود. يعني بايد بتواند با وجودهمه سختي‌هاي كار، ادامه دهد و به زبان ديگر طاقت بياورد. به‌دليل همین است که کارگران وقتی به اینجا می آیند، دیگر نمی توانند به خانه ها و شهرهای‌شان برگردند چون همیشه به زیاد شدن حقوق‌شان امید دارند. ما در 24 ساعت، 14 ساعت را كار مي كنيم و حقوقي كه به ما مي دهند طبق قانون كار به اندازه نصف ساعت هايي است كه ما در حال كار هستيم». محمد درباره قوانين يك روز كاري در عسلويه مي‌گويد:« هر روز ساعت 6:45 دقيقه، حضورمان را در سلف برای صبحانه می زنیم و ساعت يك ربع به هشت صبح در پتروشيمي هستيم. ساعت هفت و نیم کارمان تمام می‌شود و ساعت هشت شب سرویس خوابگاه می آید تا ما را ببرد. ما 14 ساعت كار مي كنيم و حقوق ‌هشت ساعت كار را مي‌گيريم». محمد یکی از دلایل عقب افتادن حقوق‌شان را زد و بند میان پیمانکار با کارفرمای اصلی پروژه می داند:«متاسفانه بعضي پيمانكاراني كه ما را به استخدام خودشان درآورده‌اند با كارفرما قرارداد مي بندند و پول را از آن‌ها مي گيرند اما اين حقوقي كه به ما مي دهند، كمتر از چيزي است كه روز اول با ما طي كرده اند. در قوانين كار براي حمايت از كارگر، قوانين زيادي وجود دارد اما اينجا هيچ كدام را اجرا نمي كنند.

سرکوب اعتراض ها با حفاظت فیزیکی

محسن، يكي ديگر از كارگران پتروشيمي ماهشهر، دو سال است كه به جمع كارگران اضافه شده و درباره قوانين سخت كارگري و اخراج هر روز كارگران مي گويد:«در مجتمعي كه ما هستيم، وقتي يكي از كارگرها را اخراج مي‌كنند، دیگر حق اينكه بخواهد بياید حق و حقوقش را بگيرد، ندارد. او را از همان جلوي در، روي موتور حراست مي‌گذارند و مثل يك غريبه يا زنداني كه نمی‌تواند در مجموعه راه برود، او را به اتاق تسويه حساب مي برند و مامور حراست بالاي سرش می ایستد. امضاهايش را مي‌گيرند و بعد با موتور او را به بيرون از ساختمان مي‌برند». استخدام و اخراج در پتروشیمی‌های عسلویه، قانون خاصي ندارد.اغلب اين‌گونه است كه ناگهان مي آيند و مي‌گويند كه طرح ريزش داريم و بايد تعدادي اخراج شوند. يكي از كارگراني كه تازه از پتروشيمي اخراج شده، درباره روز اخراجش مي گويد: «ناگهان يك روز آمدند و گفتند طرح ريزش داريم و باید تعدادي از شما اخراج شويد. فردا صبح، مامور حراست را جلوي در نگه داشتند و به من و چند نفر ديگر از همكارانم، اجازه ندادند وارد مجتمع شويم. گفتند شما امروز اخراج شده‌ايد. تک تک با موتورسیکلت ما را به اتاق تسويه حساب بردند و از ماامضا گرفتند، بی‌آنکه حقوق‌مان را بدهند. بعد ليوان و قاشقي را كه هر روز براي خوردن غذا از آن استفاده مي‌كردم، توي پلاستيك انداختند و دادند. دوباره با موتور ما را تا جلوي در خروجي بردند و بيرون از مجتمع پياده كردند و گفتند كه ديگر حق نداریم وارد مجتمع شويم. حتي حق اين را نداشتيم به پولي كه براي تسويه به ما دادند، اعتراض كنیم يا حتي بپرسیم چرا ما را اخراج كردند. ما در مجتمع حفاظت فيزيكي داريم كه به محض اينكه يكي از كارگران بخواهد اعتراضي را انجام دهد، با او برخورد مي كنند».

اینجا همه برای نیاز مالی شان آمده اند

ياسر، 28 سال دارد و سه سالي مي‌شود كه به پتروشيمي عسلويه آمده است. مدركش ليسانس است اما به علت كمبود نيرو در بخش كارگري كار مي‌كند. يك دختر سه‌ساله دارد كه وقتي راهي عسلويه شد، تازه يك ماهش بود. هزينه‌هاي زندگي اجازه نمي داد امورات زندگي شان بگذرد. اينكه هر هفته بخواهد 500هزارتومان فقط براي كودك يك ماهه‌اش خرج كند، درآمد بالايي مي طلبد. حالا دلش را به دريا زد و يك روز صبح به درخواست پسرخاله اش براي رفتن به عسلويه جواب مثبت داد. اكنون كه سه سال گذشته، نه حقوق ثابت دارد و نه روحيه‌اي براي زندگي. اومي‌گويد:«تمام كارگراني كه در عسلويه مشغول به كار هستند از سر نياز مالي آمده‌اند و كار مي كنند. اگر كسي حتي به وضعيت غذا اعتراض كند، با او برخورد فيزيكي مي‌كنند. اعتصاب‌ها بيشتر به‌دليل وضعيت حقوق و غذايي است كه اينجا به كارگران مي دهند. به محض اينكه كسي بخواهد به اين وضعيت اعتراض كند، او را اخراج مي كنند. قراردادهايي كه براي ما نوشته مي‌شود، به صورت 20 روزه يا يك ماهه است. من نزديك 6 سال اينجا كار مي كنم اما قراردادي كه براي من نوشته‌اند، سه ماهه است. آن‌ها كه تازه وارد مجموعه مي شوند، به‌طورمعمول قراردادشان چند روزه است. اگر حتي يك روز نيز از مهلت قرارداد ما گذشته باشد، حراست ما را داخل مجموعه راه نمي دهد؛ يعني سيستم انگشت‌نگاري جواب نمي‌دهد. هيچ تضميني براي اينكه من امروز مجتمع را ترك كنم و به خوابگاه بروم و فردا دوباره بتوانم از در مجتمع وارد آن شوم، وجود ندارد».

اعتراض برای بیمه کارگری ممنوع

كارگران زيادي كه به دلايل مختلفي اخراج مي‌شوند، حق اعتراض براي دريافت بيمه بيكاري را نيزندارند. چون از روز اول با آن‌ها به صورت زباني طي كرده‌اند كه در صورت اخراج هيچ گونه حقوقي به آن‌ها تعلق نمي‌گيرد. ياسر مي گويد:« براي گرفتن بيمه بيكاري بايد زياد دوندگي كنيم. تازه آخرش نيزمعلوم نيست بتوانيم بيمه را بگيريم يا نه. از طرف ديگر اجاره خانه يا هتل در اينجا قيمت بسيار بالايي دارد. هواي گرم اينجا اجازه بيرون ماندن را نمي‌دهد؛ به‌دليل همين كارگران اخراج شده، بعد از مدت زمان كمي به شهرهاي خودشان مي روند يا عده اي در پتروشيمي‌هاي ديگر به دنبال كار مي روند. اين برخورد با كارگران اخراجي باعث مي شود كه پيمانكار با دست بازتري كارگران را اخراج كند». وضعيت غذايي در عسلويه نيز چندان رو به راه نيست. محسن درباره غذاهايي كه براي پرسنل كارگر در عسلويه سرو مي شود، مي‌گويد:« كارفرماي ما و مهندسان مجتمع، منوي بازي براي غذا دارند كه مي توانند هر چه خواستند، سفارش دهند اما ما يك غذاي مشخص شده و بي كيفيت داريم كه بايد همان را بخوريم. ما در طول هفته يك يا دو روز غذاي شركت را مي خوريم و بقيه روزها از جيب‌مان هزينه مي‌كنيم و غذا درست مي‌كنيم تا بيمار نشويم. البته غذايي كه خودمان درست مي كنيم،بهتر از غذاي شركت نيست اما حداقل باعث مسموميت‌مان نمي‌شود. از آنجايي كه وقتي براي درست كردن غذا نداريم، مجبوريم سوسيس تخم‌مرغ يا سيب‌زميني با تخم مرغ بخوريم كه اين در مقابل غذاي مسموم شركت، سالم به حساب مي‌آيد. اين غذاها را مي‌خوريم تا خودمان را سير كنيم و به صبح برسيم. برنج و مرغي راكه در غذاي ما استفاده مي‌كنند، از پايين‌ترين كيفيت موادغذايي در بازار انتخاب مي‌كنند. آشپزي كه پخت غذاي ما را برعهده گرفته، دلش براي سلامتي ما نمي‌سوزد. او ارزان ترين مواد غذايي را مي خرد تا خودش سود بيشتري داشته باشد». كارگران عسلويه از بيماري هاي مختلف روده اي و معده‌اي رنج مي‌برند. اين بيماري ها جدا از بيماري‌هايي است كه به واسطه برخورد با مواد شيميايي در محل كار دچارش مي‌شوند. محسن مي گويد:«در محلي كه ما كار مي كنيم، آن‌قدر مواد شيميايي و مسموم وجود دارد كه مسموميت، يك بيماري طبيعي است. اغلب بچه‌ها در آنجا به‌دليل وضعيت آب و غذا، ناراحتي هاي روده اي و معده اي دارند».

نفت و گازی که در رگ هایش سرطان خون شد

او از حمايت شركت هاي پتروشيمي در مقابل بيماري‌هايي كه كارگران دچارش مي‌شوند نيز مي‌گويد:« اگر در محيط كار براي يكي از كارگران مشكلي پيش‌بيايد، خودش بايد هزينه هاي بيماري‌اش را بدهد. خيلي زود نيرو را با يك نفر تازه نفس عوض مي‌كنند و خبري از كارگري كه در محل كار بيمار شده، نمي‌گيرند. بچه هايي كه در اين محيط كاري مشكل خوني پيدا مي‌كنند يا حادثه اي براي‌شان اتفاق مي‌افتد، بايد به تهران بروند و اقدامات درماني‌شان را انجام دهند. كسي به اين موضوع اهميت نمي دهد. البته كارگراني كه در شركت هاي خارجي كار مي‌كنند، اين معضل را ندارندچون آن‌ها به حقوق كارگرهاي‌شان بيشتر اهميت مي‌دهند و پيگيري مي كنند. البته در حال حاضر تعداد شركت‌هاي خارجي خيلي كم شده است. آخرينش، شركتي بود كه از آفريقاي جنوبي در اينجا فعاليت مي‌كرد كه حالا ديگر اين شركت نيز فعاليتش را در عسلويه قطع كرد. در حال حاضر حضور خارجي‌ها در عسلويه فقط نظارتي است كه ربطي به چگونگي زندگي كارگران ندارد و آن‌ها در حقوق كارگران هيچ‌گونه دخالتي نمي توانند بكنند». خوابگاه‌هايي كه كارگران مجتمع هاي پتروشيمي در آن كار مي‌كنند، اين‌گونه است كه در هر سوييت 40 متري، چيزي نزديك به 10نفر زندگي مي كنند. كارگراني كه هر كدام بيماري‌هاي خودشان را دارند و گاهي اين بيماري‌ها به بچه‌هاي ديگر نيز منتقل مي شود. ياسر مي‌گويد:« در ساختمان ما چيزي نزديك به 250 نفر در يك آپارتمان چهار طبقه با شرايط بسيار بد زندگي مي كنند. يكي از دوستان من يك ماه پيش براي ديدن خانواده اش به شهرستان رفت و آنجا دچار بيماري ساده‌اي شد اما وقتي به دكتر مراجعه كرد، علايمي از سرطان در او پيدا شد. بعد از چند آزمايش ساده، متوجه شدند كه او دچار سرطان شده است. همين كه آدم يك روزه بفهمد كه در اين چند سال سرطان روده داشته و نمي دانسته، خودش وحشتناك است. من به عنوان رفيقش هيچ كاري نمي‌توانم برايش انجام دهم و شركت نيز كاري برايش نمي‌كند. تنها مي‌توانم به او بگويم برو به خودت برس و اين كار را رها كن. گفتن اين جمله درد دارد اما چه كاري مي‌توانيم برايش انجام دهيم؟ شركت، شايدهزينه‌اي در حد يك يا دوميليون به او بدهد و شايد هم نه».محسن پنج سال پيش پاهايش در پتروشيمي ماهشهر سوخت. شركت تنها كاري كه برايش كرد، اين بود كه يك تاكسي تلفني گرفت تا او را به بيمارستان برساند. حتي هزينه تاكسي را نيز خودش داد.ياسر تعريف مي كند:« يكي ديگر از رفقا، نزديكي هاي صبح درد آپانديس گرفت و مجبور بوديم او را به بيمارستان برسانيم. مسئولان شركت به ما گفتند كه هيچ تعهدي درمورد اين‌‌گونه بيماري ها ندارند. حتي اورژانس داخل مجتمع گفت من نمي توانم يك آمپول ساده برايش تجويز كنم چون با شركت شما قرارداد نداريم‌و ما رفيق‌مان را با نيسان به يكي از بيمارستان هاي داخل شهر ماهشهر رسانديم».

خودکشی کرد تا آرام شود

شب هاي داخل خوابگاه كارگران نيز براي خودش داستان‌هايي دارد. بچه‌ها وقتي از سركار به سوييت‌ها مي‌آيند همه آن‌قدر خسته و بي حال هستند كه كسي حوصله صحبت كردن با ديگري را ندارد. هر كدام گوشه اي را مي گيرند تا به درد خودشان بسوزند. محمد مي‌گويد:« ما خودمان را مثل برده‌اي حساب مي‌كنيم كه شب‌ها وقت استراحت‌مان است. بعضي وقت‌ها حتي توان اينكه يك وعده غذا براي خودمان درست كنيم، نداريم و سرمان نرسيده به بالش از خستگي خواب‌مان مي برد. البته گاهي فكر و خيال و مشكلات با وجود خستگي، خواب را از چشم‌هاي‌مان مي‌گيرد. ساعت‌ها در سكوت روي تخت‌هاي دو نفره به ديوارها زل مي زنيم تا شايد خواب سراغ‌مان بيايد. نيمه‌هاي شب ناگهان يكي از بچه‌ها را مي بيني كه گوشه تراس نشسته و عكس زن و بچه اش را گرفته و دارد گريه مي‌كند. اين طور وقت‌ها يكي پيدا مي‌شود تا ديگري را دلداري بدهد. درست است كه شب‌ها، خستگي به ما اجازه صحبت كردن با يكديگر را نمي‌دهد اما ناگفته از مشكلات يكديگر خبر داريم. كارگراني بوده‌اند كه سخت مشغول كار كردن بوده‌اند و يك شب خبرمرگ فرزندشان، همسرشان يا پدر و مادرشان را به آن‌ها داده‌اند و آن‌ها حتي پولي براي گرفتن بليت هواپيما نداشته‌اند تا خودشان را به شهرشان برسانند. اينكه همه دور هم هستيم و هيچ كاري از دست‌مان براي يكديگر برنمي آيد، تكان‌دهنده است. يك جور استيصال و نااميدي به‌سراغ‌مان مي آيد كه نه مي توانيم درباره اش صحبت كنيم و نه مي توانيم كاري كنيم».

ياسر ماجراي خودكشي يكي از كارگران را اين‌گونه تعريف مي‌كند:« چند شب پيش نيروهاي گشت حراست پتروشيمي به يكي از كارگرها كه روي يكي از ديوارها رفته بود، مشكوك شدند. هيچ‌كسي نمي‌دانست او چرا روي ديوار رفته است. حفاظت فيزيكي او را به باد كتك گرفت و توانست فرار كند. بعد از چند دقيقه او خودش را داخل كانال آبي كه در نزديكي آنجا بود، انداخت. سرعت جريان آب در اين كانال خيلي زياد است و قابل شنا كردن نيست. بعد از دو روز جنازه اش را پيدا كردند. يكي از همكارانش گفته بود كه آن شب بدحال بود و از خودكشي صحبت مي‌كرد. مي‌خواست آرام شود كه اين كار را كرد».